شماره ١٦٧: صبح شد برخيز مطرب گوشمال ساز ده

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
صبح شد برخيز مطرب گوشمال ساز ده
عيشهاى شب پريشان گشته را آواز ده
هيچ ساز از دلنوازى نيست سير آهنگتر
چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده
جام را لبريزتر از ديده عشاق کن
از صف درياکشان آنگه مرا آواز ده
مرغ دل را بيش ازين مپسند در بند قفس
شاهباز لامکان را شهپر پرواز ده
تيره منشين در حريم ميکشان چون زاهدان
پيش يوسف طلعتان آيينه را پرداز ده
موجه درياى رحمت کار خود را مى کند
اختيار دل به آن زلف کمندانداز ده
سرمپيچ از بى دلى زنهار از زخم زبان
بوسه ها چون شمع روشن بر دهان گاز ده
کورى بى منت از چشم به منت خوشترست
گر توانى بوى پيراهن به يوسف باز ده
قابل احسان نمى باشند کافرنعمتان
از قفس نالندگان را رخصت پرواز ده
خنده هاى بى غمى در کوهساران مفت نيست
همچو کبکان تن به زخم چنگل شهباز ده
شبنم از روشندلى آيينه خورشيد شد
اى کم از شبنم تو هم آيينه را پرداز ده
ناله حاضر جواب کوهکن استاده است
دل ز سنگ خاره کن در بيستون آواز ده
چون نمودى سير و دور خويش را صائب تمام
روشنى چون مه به خورشيد درخشان باز ده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید