شماره ١٦٦: يارب از عرفان مرا پيمانه اى سرشار ده

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
يارب از عرفان مرا پيمانه اى سرشار ده
چشم بينا، جان آگاه و دل بيدار ده
هر سر موى حواس من به راهى مى رود
اين پريشان سير را در بزم وحدت بار ده
در دل تنگم ز داغ عشق شمعى برفروز
خانه تن را چراغى از دل بيدار ده
مدتى شد تا ز سرمشق جنون افتاده ام
سرخطى از نو به اين مجنون بى پرگار ده
نشأه پا در رکاب مى ندارد اعتبار
مستى دنباله دارى همچو چشم يار ده
در لباس تن پرستى پايکوبى مشکل است
دامن جان را رهايى زين ته ديوار ده
قسمت خاصان بود هر چند درد و داغ عشق
عام کن اين لطف را، بخشى به اين افگار ده
برنمى آيد به حفظ جام، دست رعشه دار
قوت بازوى توفيقى مرا در کار ده
پيچ و تاب بى قرارى رشته صد گوهرست
گنج را از من بگير و پيچ و تاب مار ده
چار ديوار عناصر نيست ميدان سماع
رخصت جولان مرا در عالم انوار ده
چند مالم سينه بر ريگ روان از تشنگي؟
شربت آبى به من زان تيغ بى زنهار ده
مدتى گفتار بى کردار کردى مرحمت
روزگارى هم به من کردار بى گفتار ده
چند چون مرکز گره باشد کسى در يک مقام؟
پايى از آهن به اين سرگشته چون پرگار ده
شيوه ارباب همت نيست جود ناتمام
رخصت ديدار دادي، طاقت ديدار ده
کار را بى کارفرما پيش بردن مشکل است
کارفرمايى به من از غيرت همکار ده
سينه اى چون چنگ لبريز فغانم داده اى
صددهن در ناله کردن همچو موسيقار ده
بيش ازين مپسند صائب را به زندان خرد
از بيابان ملک و تخت از دامن کهسار ده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید