شماره ٦٢: جرم اندک را نبخشد رحمت بسيار تو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
جرم اندک را نبخشد رحمت بسيار تو
سنگ کم را نيست وزنى در سر بازار تو
اى خرام آب حيوان گرده رفتار تو
رقص فانوس فلک از شعله ديدار تو
از غبار خط سبزت چشم روشن مى شود
مى برد زنگ از دل آيينه ها زنگار تو
خط ز خال و چشمت از مژگان بود خونخوارتر
آيه رحمت ندارد مصحف رخسار تو
از شمار بى قراران تو آگه نيستم
گل يکى از غنچه خسبان است در گلزار تو
چشم خونخوارت به خون تلخکامان تشنه است
شربت شيرين نمى گيرد به لب بيمار تو
سايه بال هما را خط آزادى دهد
بر سر هر کس که افتد سايه ديوار تو
هر غمت سرمايه خوشحالى صد ساله است
زعفرانى مى کند خار و خس گلزار تو
در فلاخن مى گذارد شوق آخر کعبه را
تا به کى بر دل گذارد دست بى ديدار تو؟
همچو داغ لاله گردد کعبه از خون شکار
تيغ چون بيرون کند مژگان بى زنهار تو
پنجه شاهين شمارد نقش بال خويش را
کبک از بس دست و پا گم کرد از رفتار تو
آسمان بيهوده سر در جيب فکرت بوده است
چون تويى بايد که سر بيرون برد از کار تو
آنچنان بيار کن دل را که چون نوبت رسد
خاک را بيداردل سازد دل بيدار تو
از سويداى دل ما اى فلک غافل مشو
بر سر اين نقطه جولان مى کند پرگار تو
سرو مى ترسم که بال قمريان را بشکند
سخت مى پيچد به خود از غيرت رفتار تو
کيست صائب تا نگردد محو در اول نگاه؟
شد دو عالم محو در آيينه رخسار تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید