شماره ٦: هر شبنمى است ديده بينا درين چمن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
هر شبنمى است ديده بينا درين چمن
زنهار ناشمرده منه پا درين چمن
آيينه تو زنگ گرفته است، ورنه هست
هر برگ سبز طوطى گويا درين چمن
چون بوى گل جريده روان شو که کرده است
هر غنچه برگ عيش مهيا درين چمن
حاجت به باده نيست که از سرو و گل، بهار
آماده است ساغر و مينا درين چمن
از برگ گل که هر طرفى باد مى برد
در گردش است ساغر صهبا درين چمن
از لاله نوبهار سبکدست کرده است
چندين هزار پيشه مهيا درين چمن
از ساغرى چو لاله سيه مست مى شود
هر کس که در خمار نهد پا درين چمن
گردد به گرد باغ ز بيرون در نسيم
از جوش گل نمانده ز بس جا درين چمن
تنگ است بس که جاى نشستن ز جوش گل
استاده است سرو به يک پا درين چمن
در را مبند اى چمن آرا که جوش گل
نگذاشته است راه تماشا درين چمن
در اولين پياله دوبالاست نشأه اش
آن را که هست ساقى رعنا درين چمن
پاى سفر کراست، که هر شاخ سنبلى
آماده است سلسله پا درين چمن
آب روان چو آينه گرديده است خشک
از حيرت نظاره گلها درين چمن
از اتحاد عاشق و معشوق مى دهد
يادى نظاره گل رعنا درين چمن
از طوق قمريان شده سر تا به پاى چشم
هر سرو در هواى تماشا درين چمن
افتد ز صبح مرغ سحرخيز در غلط
از خنده شکوفه به شبها درين چمن
طاوس از نظاره گلهاى رنگ رنگ
خجلت ز پر فزون کشد از پا درين چمن
نشو و نما ترقى اگر اين چنين کند
بالد چو سرو سبزه مينا درين چمن
هر برگ گل شده است ز شبنم تمام چشم
دارد ز بس که ذوق تماشا درين چمن
چون مست سربرهنه نسازد، که برگرفت
جوش نشاط پنبه ز مينا درين چمن
مطرب چه حاجت است، که از شور بلبلان
گلبانگ عشرت است مهيا درين چمن
کيفيت از هوا چو مى ناب مى چکد
صائب چه حاجت است به صهبا درين چمن؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید