شماره ٧٧٨: زحيرت عاشق از نظاره اغيار گل چيند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زحيرت عاشق از نظاره اغيار گل چيند
که بلبل مست چون شد از در و ديوار گل چيند
به سير باغ و بستان احتياجى نيست عاشق را
که هم از کار خود فرهاد شيرين کار گل چيند
تماشاى رخش در دستها نگذاشت گيرايى
مگر از حسن خود آن آتشين رخسار گل چيند
ز زخم خار بيش از گل نگارين مى شود دستش
به دست رعشه دار آن کس که از گلزار گل چيند
نسيم از جوش گل از دور مى بوسد زمين اينجا
تماشايى مگر از رخنه ديوار گل چيند
شود کارش چو کار کوهکن در ديده ها شيرين
زروى کارفرما هر که وقت کار گل چيند
درين عالم مرا ديوانه اى خونين جگر دارد
که بى پيمانه گردد مست و بى گلزار گل چيند
نه مجنونم که فيض خود دريغ از شهريان دارم
که از ديوانه من کوچه و بازار گل چيند
کسى کان چشم خواب آلود در مد نظر دارد
به اندک فرصتى از دولت بيدار گل چيند
خوش افتاده است از بس عشق پنهانم، نمى خواهم
که از تغيير رنگ من نگاه يار گل چيند
عجب دارم خدا بردارد اين ظلم نمايان را
که بيش از چشم من، آيينه زان رخسار گل چيند
فلک را داغ دارد بى نيازيهاى من صائب
چه سازد باغبان با ديده اى کز خار گل چيند؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید