شماره ٧٤١: زدلسوزان مرا بر سر همين داغ جنون آمد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زدلسوزان مرا بر سر همين داغ جنون آمد
زخونگرمان به بالينم سرشک لاله گون آمد
نگردد جمع با شيرين زبانى فارغ البالى
به تنگ افتاد شکر تا زبند نى برون آمد
مرا چون لاله داغ خشک مغزى نيست امروزى
زمغز خاک بيرون کاسه من سرنگون آمد
خمار زردرويى داشت در پى چون گل رعنا
اگر رنگى به رويم از شراب لاله گون آمد
برات رستگارى پاکدامانى است از دوزخ
زبى جرمى سياوش سالم از آتش برون آمد
به نان خشک تا قانع شدم از نعمت الوان
به ساحل کشتى من سالم از درياى خون آمد
گشايش در جهات عالم امکان نمى باشد
دوشش زد مهره هر کس از اين ششدر برون آمد
پى دلجويى فرهاد، با آن لنگر تمکين
به جان بى نفس شيرين برون از بيستون آمد
به آه گرم دل را آب کن ايمن شو از دوزخ
که خامى عود را صائب به آتش رهنمون آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید