شماره ٦٢٧: کدامين روز بر حالم دل خارا نمى سوزد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
کدامين روز بر حالم دل خارا نمى سوزد؟
ز اشک آتشينم دامن صحرا نمى سوزد
کدامين روز اشک من به دريا روى مى آرد؟
که همچون شمع، ماهى در دل دريا نمى سوزد
بود دلسرديى لازم کمال عشقبازى را
که عاشق تا به کام دل نسوزد وا نمى سوزد
من گريان سراپا سوختم از داغ تنهايى
که مى گويد در آتش چوب تر تنها نمى سوزد؟
اگر نه آتش سوزنده دست آموز مى گردد
چرا دست کسى از ساغر صهبا نمى سوزد؟
نمى گردد به گردش فيض چون پروانه هر ساعت
کسى چون شمع تا در پرده شبها نمى سوزد
درين بستانسرا سرو سرافرازى نمى يابم
که همچون شمع سبز از رشک آن بالا نمى سوزد
اگر نه آشتى داده است ساقى جنگجويان را
چرا از آتش مى پنبه مينا نمى سوزد؟
دليل صافى عشق است خاموشى و حيرانى
که در روغن نمک تا هست بى غوغا نمى سوزد
زخورشيد قيامت مشرب عاشق چه غم دارد؟
که داغ لاله هرگز سينه صحرا نمى سوزد
چه پروا دارد از دمسردى اغيار داغ ما؟
گل خورشيد عالمتاب از سر ما نمى سوزد
نهال طور در آب و عرق غرق است از خجلت
زرشک کلک صائب نيشکر تنها نمى سوزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید