شماره ٦٢٦: خمار مى مرا در گوشه ميخانه مى سوزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خمار مى مرا در گوشه ميخانه مى سوزد
شراب من چو داغ لاله در پيمانه مى سوزد
کند تأثير سوز عشق در شاه و گدا يکسان
که بيد و عود را آتش به يک دندانه مى سوزد
ندارد گرمى هنگامه ما حاجت شمعى
درين عشرت سرا پروانه از پروانه مى سوزد
از آن رخسار آتشناک داغى بر جگر دارم
که بيش از آشنا بر من دل بيگانه مى سوزد
کند در چشم مردم خواب را افسانه گر شيرين
زشيرينى مرا در ديده خواب افسانه مى سوزد
نگه دارد خدا از چشم بد آن آتشين رو را
که در بيرون در از پرتوش پروانه مى سوزد
ندارد حاصل بى جذبه کوشش، ورنه هر موجى
نفس در جستن آن گوهر يکدانه مى سوزد
مکن پهلو تهى از سوختن تا ديده ور گردى
که سازد فاش را زغيب را چون شانه مى سوزد
غم دنيا خورى بيش از غم عقبي، نمى دانى
که قنديل حرم بيجا دين بتخانه مى سوزد
به فکر کلبه تاريک ما صائب نمى افتد
چراغ آشنا رويى که در هر خانه مى سوزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید