شماره ٥٢١: لب خوش بوسه اى در تنگناى حيرتم دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
لب خوش بوسه اى در تنگناى حيرتم دارد
ميان نازکى در پيچ و تاب غيرتم دارد
عجب دارم که کار من به رسوايى نينجامد
نگاه دشنه ريزى در کمين طاقتم دارد
غبارم، هيچکس را نيست بر من دست بالايى
هميشه خاکسارى بر سرير عزتم دارد
اگرچه خود به خاک راه يکسانم ولى شادم
که بال لامکان سيرى هماى همتم دارد
ندارم رنگ و بوى کزخزان پهلو تهى سازم
چو سرو آزادى و بى حاصلى بى آفتم دارد
حضور گوشه خلوت به عنقا باد ارزانى
خيال او ميان انجمن در خلوتم دارد
زبان شعله را از کام مجمر مى کشم بيرون
سمندر داغها بر دل ز رشک جرأتم دارد
فغان از چرخ کم فرصت که با اين جوهر ذاتى
هميشه زير تيغ دشمن کم فرصتم دارد
مزن خود را زرشک اى بوالهوس بر تيغ آه من
که کوه طور پاس خود زبرق غيرتم دارد
چسان شکر ظفرخان را نسازم ورد خود صائب؟
که حق عرش پروازى به بال شهرتم دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید