شماره ٥٢٠: مرا خرسندى از سامان دنيا محتشم دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا خرسندى از سامان دنيا محتشم دارد
دل خرسند هر کس دارد از دنيا چه غم دارد؟
نمى گردد به خاطر هيچ کس را فکر برگشتن
چه خاک دلنشين است اين که صحراى عدم دارد
سبکسيرى که چون تيرش زبان و دل يکى باشد
به هر جانب که رو آرد گشايش در قدم دارد
شکست از صبح صادق فوج شب با آن گرانسنگى
حذر کن از صفى کز راستى با خود علم دارد
نمى سازد به خون خويش رنگين دست و تيغى را
چه لذت از حيات خويشتن صيد حرم دارد؟
ميان خواب و بيدارى زمانى هست عارف را
که هم فيض دل شب، هم صفاى صبحدم دارد
کجى نبود صراط المستقيم عشق را صائب
به قدر پيچ و تاب رهرو اين ره پيچ و خم دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید