شماره ٥١٤: مرا از خاک کى آن قامت چالاک بردارد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا از خاک کى آن قامت چالاک بردارد؟
که نخل سرکش او سايه را از خاک بردارد
که را دارم غبارى زين دل غمناک بر دارد؟
مگر سيلاب اين غمخانه را از خاک بردارد
سويداى دل آتش شد از حيرت سپند اينجا
کسى چون چشم از ان رخسار آتشناک بردارد؟
مدار از چرخ چشم مردمى کاين شعله سرکش
به خاکستر نشاند هر که را از خاک بردارد
دل ديوانه من سينه از غيرت سپر سازد
به قصد هر که تيغ آن غمزه بيباک بردارد
اگر صيد حرم را چشم بر فتراک او افتد
نخواهد چشم خود زان حلقه فتراک بردارد
چنان باشد که از يعقوب يوسف را جدا سازد
مرا هر کس غمى از خاطر غمناک بردارد
چو عشق افتاد کامل، مى کند بى آرزو دل را
که آتش خود زراه خود خس و خاشاک بردارد
ازين کوتاه دستان وا نشد اين عقده مشکل
که تا اين پنبه را از شيشه افلاک بردارد؟
نبرد از سينه من گرد کلفت گردش ساغر
چه زنگ از خاطر من گردش افلاک بردارد؟
زبان دعوى طوفان، روايى آنقدر دارد
که عاشق آستين از ديده نمناک بر دارد
بغل واکرده چون زخم از جگر خونم به راه افتد
به قصد خون من چون تيغ آن بيباک بردارد
ندارم فرصت خاريدن سر من زمستيها
مگر دستى به عذر غفلت من تاک بردارد
صدف از پاک چشمى صائب از گوهر لبالب شد
زروى پاک خوبان بهره چشم پاک بردارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید