شماره ٥١١: مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد
اگرچه بيشتر آيينه زنگ از آب بردارد
زفکر دور گردان رنگ مى بازد، نمى دانم
که چون بارنگاه آن چهره سيراب بردارد؟
گره شد کار خضر از زندگانى سخت مى ترسم
که از تيغ تو زخمى بهر فتح الباب بردارد
اگرچه گريه طوفان کرد بر بالين بخت من
نشد اين سبزه خوابيده سر از خواب بردارد
زبان العطش گويى شود هر موج سيرابش
اگر زخم شهيدان تو از بحر آب بردارد
نبرد افسردگى خورشيد عالمسوز عشق از من
چه گرمى پشت من از قاقم و سنجاب بردارد؟
شود چون حلقه زنجير چشم آهوان نالان
اگر مجنون من دست از دل بيتاب بردارد
محبت سينه را از آرزوها پاک مى سازد
چه افتاده است کس خار از ره سيلاب بردارد؟
دهن چون باز کردى خواهش خود را مکن ناقص
که از شمشير زخم دوربينان آب بردارد
نشد خالى دل پرخون زچشم خونفشان صائب
گل ابرى ازين دريا چه مقدار آب بردارد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید