شماره ٤٩٠: تو چون نوخط شوى طاوس جنت پر برون آرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تو چون نوخط شوى طاوس جنت پر برون آرد
تو چون بر هم زنى لب، بال و پر کوثر برون آرد
نباشد سرمه توفيق در هر گوشه چشمى
کجا زاهد سر از خط لب ساغر برون آرد؟
اگر رخسار چون گل را به بالين آشنا سازى
چو بلبل غنچه تصوير بال و پر برون آرد
اگر ساقى زمستى يک نفس از پاى بنشيند
زجذب شوق ميخواران صراحى پر برون آرد؟
به نشتر کوچه بندى مى کنى رگ را، نمى ترسى
که هر يک قطره خونم زصد جا سر برون آرد
گر اين يک مشت خاکستر که دل گويند، نگدازم
به زور تشنگى آب از دل گوهر برون آرد
نمى دانند مردم آفتابى هست در عالم
خدا آيينه ما را زخاکستر برون آرد
شهيد مى چو از خاک لحد سرمست برخيزد
به جاى نامه برگ تاک در محشر برون آرد
که را داريم ما غير ظفرخان در جهان صائب؟
نهال آرزوى ما در اينجا پر برون آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید