شماره ٤٨٦: زحسن شوخ طرفى ديده هاى تر نمى بندد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زحسن شوخ طرفى ديده هاى تر نمى بندد
درين دريا زشورش در صدف گوهر نمى بندد
دم سرد ملامتگر چه سازد با دل گرمم؟
زبان شعله بيباک را صرصر نمى بندد
مزن چين بر جبين اى سنگدل در منتهاى خط
که در فصل خزان گلزار را کس در نمى بندد
نظر بر رخنه ملک است دايم پادشاهان را
چرا ساقى دهان ما به يک ساغر نمى بندد؟
چه سازد با دل پرشکوه ما مهر خاموشي؟
کسى با موم چشم روزن مجمر نمى بندد
نمى گردد کم از دست نوازش اضطراب دل
حجاب ابر ره بر گردش اختر نمى بندد
زحرف سرد بر دل مى خورد ناصح، نمى داند
که ره بر جوش دريا خامى عنبر مى بندد
ترا روزى که رعنايى کمر مى بست، دانستم
که کوه طاقت عاشق کمر ديگر نمى بندد
گرفتم عقل محکم کردکار خويش را صائب
ره سيل قضا را سد اسکندر نمى بندد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید