شماره ٤٦٧: زشکر خنده پنهان او دل تازه مى گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زشکر خنده پنهان او دل تازه مى گردد
ز احسان نهانى جان سايل تازه مى گردد
مشو زنهار از يکتايى محمل نشين غافل
زشوخى گرچه در هر جلوه محمل تازه مى گردد
مروت نيست چون باد سحر پيچد به دامن پا
سبکروحى که از رفتار او دل تازه مى گردد
شکفت از غنچه پيکان او گلگل دل تنگم
که جان از صحبت ياران يکدل تازه مى گردد
ز اشک شمع بر خاکستر پروانه در شبها
اميد خونبهاى من به قاتل تازه مى گردد
مده از دست با گردن فرازى خاکسارى را
که برگ از ابر و باران، ريشه از گل تازه مى گردد
مکش سر از خط تسليم اگر آزادگى خواهى
که از پيچ و خم بيجا سلاسل تازه مى گردد
سخن را هست در مشکل پسندى رغبتى صائب
که مى باشد زمين هر چند مشکل، تازه مى گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید