شماره ٤٤٩: زآب ديده من بيد مجنون سبز مى گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زآب ديده من بيد مجنون سبز مى گردد
به جاى غنچه دلهاى پر از خون سبز مى گردد
در آن وادى که دود از دانه اميد من خيزد
زباران دانه زنجير مجنون سبز مى گردد
به خون خلق زنگ از دل زدايد غمزه شوخش
اگرچه سبزه تيغ از نم خون سبز مى گردد
چنين گرخاک را سيراب سازد چشم گريانم
به اندک روزگارى تخم قارون سبز مى گردد
همان مى سوزد از لب تشنگى تخم اميد من
اگرچه از سر شکم کوه و هامون سبز مى گردد
ترى را گر چنين از حد برد ابر سياه خط
به اندک وقتى آن رخسار گلگون سبز مى گردد
نه از بهر برومندى است، راه برق مى بيند
مرا گردانه اى از بخت وارون سبز مى گردد
مکن با تلخکامان رو ترش تاشکرى دارى
که از زهر خط آن لبهاى ميگون سبز مى گردد
ازين خجلت که تنها خورد آب زندگانى را
ندانم خضر پيش مردمان چون سبز مى گردد؟
برومندى بود از حسن عشق پاک را صائب
زخال سبز ليلى بخت مجنون سبز مى گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید