شماره ٢٩٧: سبزه زنگار در تيغ تو جوهر مى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
سبزه زنگار در تيغ تو جوهر مى شود
کف درين درياى گوهرخيز عنبر مى شود
در ديار اهل غيرت قاصد و پيغام نيست
نامه مقراض پر و بال کبوتر مى شود
غير بيرنگى که حسنش رنگ بست افتاده است
دل به هر رنگى که بستم رنگ ديگر مى شود
هر که دل بر رنگ و بوى باغ چون شبنم نبست
تکمه پيراهن خورشيد انور مى شود
گرمى رفتار اگر اين است مجنون مرا
خار صحراى جنون کبريت احمر مى شود
صحبت روشن جبينان آفتاب رحمت است
سنگ در ميزان ماه مصر گوهر مى شود
گنج خرسندى نهان در زير پاى عزلت است
در صدف چون قطره لنگر کرد گوهر مى شود
سعى در تسخير دلها کن که چون اين دست داد
ملک آب و گل به آسانى مسخر مى شود
طالع شهرت متاع کاروان ديگرست
ورنه در هر گوشه صد منصور بى سر مى شود
گر به خاطر آورد فرهاد صد نقش غريب
تيشه چون بر سنگ زد شيرين مصور مى شود
پنجه تدبير را بشکن که چون برگشت نقش
موج دريا بند بازوى شناور مى شود
عود بى پرواى ما تا آيد از خامى برون
آتش سوزنده خون در چشم مجمر مى شود
نقش پاى خامه من سوخت صائب نامه را
گرم تازان را چراغ از نقش پا برمى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید