شماره ٢٩٦: زان رخ گلگون عرق ياقوت احمر مى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زان رخ گلگون عرق ياقوت احمر مى شود
چون زمين افتاد قابل دانه گوهر مى شود
گر چنين مجنون ما را عشق در شور آورد
دامن دشت جنون صحراى محشر مى شود
آب جاى باده گلرنگ نتواند گرفت
تشنه ديدار کى قانع به کوثر مى شود؟
از گريبان خموشى هر که آرد سر برون
چون چراغ صبحگاهى خرج صرصر مى شود
با سر آزاده ام فارغ ز دولت کاين هما
بر سر بى مغز دايم سايه گستر مى شود
خجلت از حرف مکرر لازم فهميدگى است
منفعل کى طوطى از حرف مکرر مى شود؟
جلوه هاى مختلف دارد مى دولت که آب
زنگ در آيينه و در تيغ جوهر مى شود
آه خون آلود را چندان که مى دزدم به دل
از گره چون رشته باران رساتر مى شود
نيست خوان پر ز نعمت را به سرپوش احتياج
کى سر آزادگان قانع به افسر مى شود؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید