شماره ٢٧٤: حسن چو بى پرده شد دلها به خون غلطان شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
حسن چو بى پرده شد دلها به خون غلطان شود
خاک اطلس پوش گردد تيغ چون عريان شود
عشق عالمسوز را تسليم سازد مهربان
بر خليل الله آتش سنبل و ريحان شود
ناله عشاق سازد حسن را بيرحم تر
آتش گل را فغان بلبلان دامان شود
در غبار خط نهان گرديد آن چشم سياه
خانه ظالم به اندک فرصتى ويران شود
مى گران گرديده است از مى پرستيهاى من
توبه از مى مى کنم چندان که مى ارزان شود!
در نگيرد صحبت زاهد به صوفى مشربان
زشت در يک ديدن از آيينه رو گردان شود
مى کند نان بخيل آيينه دل را سياه
واى بر آن کس که بر خوان فلک مهمان شود
جنگ دارد ظالم از بى آلتى با خويشتن
خون خود را مى خورد گرگى که بى دندان شود
سيل بيکارست چون از خود بر آرد خانه آب
نفس چون طغيان نمايد بدتر از شيطان شود
مرگ نتواند ز کويش پاى من کوتاه کرد
خار در ايام خشکى حافظ بستان شود
مى رسد فيض سبکروحان به اطراف جهان
مى شود آفاق روشن، صبح چون خندان شود
عشق ما را بى نياز از درد و داغ زخم ساخت
ملک ويران از عدالت زود آبادان شود
خامه صائب چو آغاز گهرريزى کند
زنده رود تازه اى پيدا در اصفاهان شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید