شماره ١٧٩: گريه من آب در جوى سحر مى افکند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
گريه من آب در جوى سحر مى افکند
ناله من شعله در جان اثر مى افکند
آن لب حرف آفرين چون مى شود گرم عتاب
آتش ياقوت پندارى شرر مى افکند
گر تبسم اين چنين بر لعل او زور آورد
لرزه بر آب زمين گير گهر مى افکند
رشته بيتابانه از شرم ميان لاغرش
خويش را در کوچه تنگ گهر مى افکند
گر نخواهى کام خود را تلخ، خوش گفتار باش
پسته را شيرين زبانى در شکر مى افکند
هر چه با ما مى کند عقل سبکسر مى کند
کشتى ما را معلم در خطر مى افکند
من کيم تا دفتر دعوى گشايد بال من؟
در بيابان طلب سيمرغ پر مى افکند
بنده باد بهارانم که از شرم کرم
غنچه را در آستين پوشيده زر مى افکند
هر که رد خلق مى گردد قبول خالق است
وقت آن کس خوش که ما را از نظر مى افکند
پاى بر سر مى گذارد سرکشان خاک را
هر که چون گل پيش خار و خس سپر مى افکند
شد سر منصور آخر گوى چو گان فنا
ميوه چون شد پخته خود را از شجر مى افکند
دور گردان را به احسان ياد کردن همت است
ورنه هر نخلى به پاى خود ثمر مى افکند
هر که چون صائب دل از گرد تعلق پاک کرد
از دهن همچون صدف دايم گهر مى افکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید