شماره ١٤٦: دل در آن زلف زره سان جاى خود وا مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل در آن زلف زره سان جاى خود وا مى کند
شست چون صاف است پيکان جانى خود وا مى کند
موشکافان زود در دلها تصرف مى کنند
شانه در زلف پريشان جاى خود وا مى کند
طوطى از شيرين زبانى محرم آيينه شد
در دل آهن سخندان جاى خود وا مى کند
شد خراباتى گل از روى گشاد خويشتن
بوسه در لبهاى خندان جاى خود وا مى کند
روى شرم آلود در گلزار جنت محرم است
گل در آن چاک گريبان جاى خود وا مى کند
ناخن جوهر شود در بيضه فولاد بند
در دل آن خط چو ريحان جاى خود وا مى کند
از هوا گيرند چشم پاک را سيمين بران
شبنم ما در گلستان جاى خود وا مى کند
حرف روشن گوهران هرگز نيفتد بر زمين
در صدفها اشک نيسان جاى خود وا مى کند
از سخن آخر به دولت مى رسند اهل سخن
مور در دست سليمان جاى خود وا مى کند
دور باشى نيست حاجت قهرمان عشق را
برق صائب در نيستان جاى خود وا مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید