شماره ١٤٤: هر که آن لبهاى ميگون را تماشا مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که آن لبهاى ميگون را تماشا مى کند
چشم مى پوشد زحيرانى دهن وا مى کند
از نگاهى مى دهد جان چشم او عشاق را
نرگس بيمار اينجا کار عيسى مى کند
روى آتشناک خون بوسه مى آرد به جوش
جلوه مستانه حشر آرزوها مى کند
بى حجابى آرزو را مى کند مطلق عنان
خنده گل دست گلچين را به خود وا مى کند
اينقدر تعجيل در دلسوزى عاشق چرا؟
بيش ازين با چوب خشک آتش مدارا مى کند
چون گل از خميازه آغوش مى ريزد زهم
هر که آن سرو خرامان را تماشا مى کند
از صراحى گرد نان دارد کسى را در نظر
شاخ گل دستى که در گلزار بالا مى کند
آن که رو در خلوت آيينه تنها کرده است
کاش مى دانست تنهايى چه با ما مى کند
کوه غم بر سينه من ابر رحمت مى شود
در دل من داغ کار چشم بينا مى کند
هر سرخارى چو مجنون گردنى افراخته است
ناقه ليلى مگر آهنگ صحرا مى کند؟
صائب اين حسن بسامانى که من ديدم ازو
ديده آيينه را سير از تماشا مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید