شماره ٥٤: حسرت از منقار خون آلود بلبل مى چکد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
حسرت از منقار خون آلود بلبل مى چکد
پاکدامانى چون شبنم از رخ گل مى چکد
آب و رنگ گلستان حسن افزون مى شود
هر قدر خون بيش از تيغ تغافل مى چکد
گر نصيب خار مى گردد گناه قسمت است
اشک شبنم در هواى دامن گل مى چکد
نسبت آن طره شاداب با سنبل خطاست
آب کى در پيچ و تاب از زلف سنبل مى چکد؟
حيرت سرشار، ثابت مى کند سياره را
چون عرق از روى ساقى بى تأمل مى چکد
آنچه از گيرايى آن زلف و کاکل ديده ام
خون دل کى بر زمين زان زلف و کاکل مى چکد؟
زير طاق آسمانها جاى خواب امن نيست
بيم سيل نوبهار از سايه پل مى چکد
وسمه بر ابروى تلخ آن نگار تندخو
زهر خونخوارى است کز تيغ تغافل مى چکد
زود خواهد دست گلچين را گرفتن در نگار
لاله هاى خون که از منقار بلبل مى چکد
از عرق هر دم دهد شهرى به طوفان چهره اش
شبنمى گر وقت صبح از چهره گل مى چکد
با تو کل تشنگان را گر بود بيعت درست
آب خضر از پنجه خشک توکل مى چکد
صائب از کلک سخن پرداز ما در آتش است
خون گرمى کز سر منقار بلبل مى چکد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید