شماره ٢٧: خط عيان شد تا بساط زلف او برچيده شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خط عيان شد تا بساط زلف او برچيده شد
فتنه ها بيدار گردد چون علم خوابيده شد
سالها دندان خاموشى فشردم بر جگر
تا دهانم چون صدف پر گوهر سنجيده شد
در دل عشاق بيم بازگشت حشر نيست
در بهشت افتاد هر تخمى که آتش ديده شد
ريخت چون دندان، اميد زندگى بى حاصل است
مى رسد بازى به آخر مهره چون برچيده شد
پنجه تدبير از کارم سرى بيرون نبرد
شانه را صدچاک دل زين زلف ماتم ديده شد
از سبکسيري، بساط زندگى چون گردباد
تا نفس را راست کردم چيده و برچيده شد
سازد اسباب توجه را فزون درماندگى
چار جانب قبله گردد قبله چون پوشيده شد
فتنه دنيا شدن صائب زکوته ديدگى است
چشم مى پوشد زعالم هر که صاحب ديده شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید