شماره ١٦: بر من از روشندلى وضع جهان هموار شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بر من از روشندلى وضع جهان هموار شد
خار در پيراهن آتش گل بى خار شد
خودبخود چون غنچه واشد عقده ها از کار من
تا درين بستانسرا دست و دلم از کار شد
دور گردان را وصال پرده داران هم خوش است
طوطى ما از ادب يکرنگ با زنگار شد
گر شود مرکز، بسوزد شهپر پرگار را
نقطه بى طالع من بس که بى پرگار شد
هر که را بيمارى چشم تو بر بستر فکند
هر پرستارى که آمد بر سرش بيمار شد!
ننگ قيمت بر ندارد گوهر روشندلان
اى خوش آن گوهر که آب از گرمى بازار شد
مستى غفلت ميان ديده و دل شد حجاب
پرده خوابم نقاب دولت بيدار شد
در شبستان فنا صبح اميدى مى شود
هر نفس کز زندگانى صرف استغفار شد
وحشت ارباب بينش را فزايد رنگ و بو
شبنم از نزديکى گل آتشين رفتار شد
عالم پرشور بر روشن ضميران دوزخ است
در بهشت افتاد تا آيينه ما تار شد
شبنم گستاخ گردد حلقه بيرون در
هر کجا مژگان من خار سر ديوار شد
بيش ازين صائب نمى باشد عبادت را اثر
رفته رفته رشته تسبيح من زنار شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید