غزل شماره ۸۲۸

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا در سر زلف تاب بينى
دل در بر من خراب بينى
گر آتش عشق بر فروزم
بس دل که برو کباب بينى
گر پرده ز روى خود گشايى
بس رخ که به خون خضاب بينى
دل بر در انتظار يابى
جان در ره اضطراب بينى
در مجلس عشق عاشقان را
از خون جگر شراب بينى
هين روى چو آفتاب بنماى
تا دل ز غمش به تاب بينى
در آيينه حبذا بخندى
تا صبح بر آفتاب بينى
در آب نگر ببين جمالت
تا آتش اندر آب بينى
خوابت نبرد شبى به سالى
گر روى مرا به خواب بينى
عطار به کل ز دل فرو شو
فرياد رس ار به خواب بينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید