غزل شماره ۸۱۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بس نادره جهانى اى جان و زندگانى
جان و دلم نماند گر تو چنين بمانى
شاهى خوب رويان ختم است بر تو اکنون
بستان خراج خوبى در ملک کامرانى
از چشم نيم مستت پر فتنه شد جهانى
آخر بدين شگرفى چه فتنه جهانى
نه گفته اى کزين پس فتنه نخواهم انگيخت
پس طره نيز مفشان گر فتنه مى نشانى
تا ديد آب حيوان لعل چو آتش تو
شد از جهان به يکسو از شرم در نهانى
چون هر نفس لب تو جانى دگر ببخشد
کس ننگرد به عمرى در آب زندگانى
هرچند جان شيرين بردى به تلخى از من
تلخيم کرد ليکن شيرين ترم ز جانى
چون جان شوربختم شيرينى از تو دارد
شايد اگر به تلخى جانم به لب رسانى
عطار از غم تو زحمت کشيد عمرى
گر بر من ستمکش رحمت کنى توانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید