غزل شماره ۸۰۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به هر کويى مرا تا کى دوانى
ز هر زهرى مرا تا کى چشانى
چو زهرم مى چشاند چرخ گردون
به ترياک سعادت کى رسانى
گهى تابوتم اندازى به دريا
گهى بر تخت فرعونم نشانى
برآرى برفراز طور سينا
شراب الفت وصلم چشانى
چو بنده مست شد ديدار خود را
خطاب آيد که موسى لن ترانى
ايا موسى سخن گستاخ تا چند
نه آنى که شعيبم را شبانى
من آنم که شعيبت را شبانم
تو آنى که شبانى را بخوانى
منم موسى تويى جبار عالم
گرم خوانى ورم رانى تو دانى
شبانى را کجا آن قدر باشد
که تو بى واسطه وى را بخوانى
سخن گويى بدو در طور سينا
درو در و گهر سازى نهانى
ايا موسى تو رخت خويش بربند
که تا خود را به منزلگه رسانى
نه ايوبم که چندين صبر دارم
نيم يوسف که در چاهم نشانى
برون آمد گل زرد از گل سرخ
مکن در باغ ويران باغبانى
نشان وصل ما موى سفيد است
رسول آشکارا نه نهانى
زهى عطار کز بحر معانى
به الماس سخن در مى چکانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید