غزل شماره ۸۰۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى حسن تو آب زندگانى
تدبير وصال ما تو دانى
از ديده برون مشو که نورى
وز بنده جدا مشو که جانى
ما با تو چو تير راست گشتيم
با ما تو هنوز چون کمانى
پرسى تو ز من که عاشقى چيست
روزى که چو من شوى بدانى
زنهار مشو تو در خرابات
هرچند قلندر جهانى
شطرنج مباز با ملوکان
شهمات شوى و ره ندانى
عطار سخن چنين همى گفت
روح است غذاى مرد فانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید