غزل شماره ۷۳۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوش وقت صبح چون دل داده اى
پيشم آمد مست ترسازاده اى
بى دل و دينى سر از خط برده اى
بى سر و پايى ز دست افتاده اى
چون مرا از خواب خوش بيدار کرد
گفت هين برخيز و بستان باده اى
من ز ترسازاده چون مى بستدم
گشتم از مى بستدن دل داده اى
چون شراب عشق در دل کار کرد
دل شد از کار جهان چون ساده اى
در زمان زنار بستم بر ميان
در صف مردان شدم آزاده اى
نيست اکنون در خرابات مغان
پيش او چون من به سر استاده اى
نيست چون عطار در درياى عشق
در ز چشم درفشان بگشاده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید