غزل شماره ۷۱۸

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى اشتياق رويت از چشم خواب برده
يک برق عشق جسته صد سد آب برده
بر نطع کامرانى نور رخت به يک دم
دست هزار عذرا از آفتاب برده
چندين هزار عاشق بر روى تو درين ره
در خاک و خون فتاده سر در نقاب برده
اى در غرور دل را داده شراب غفلت
پس دل بده که او را مست خراب برده
شرمت همى نيامد کاندر چنين مقامى
مردان به سر دويده تو سر به خواب برده
عطار را درين ره اندر حجاب ره نيست
گرچه دلى است او را پى با حجاب برده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید