غزل شماره ۶۹۸

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دو عالم پرتوى از روى تو
جنت الفردوس خاک کوى تو
صد جهان پر عاشق سرگشته را
هيچ وجهى نيست الا روى تو
صد هزارن قصه دارم دردناک
دور از روى تو با هر موى تو
کور بايد گشت از ديد دو کون
تا توان کردن نگاهى سوى تو
يافت هندوخان لقب بر خوان چرخ
ترک گردون تا که شد هندوى تو
پشت صد صد پهلوان مى بشکند
تير يک يک غمزه جادوى تو
دى مرا خواندى به تير غمزه پيش
تا کمان بر زه کنم ز ابروى تو
خود سپر بفکندم و بگريختم
کان کمان هم هست بر بازوى تو
نه ز تو بگريختم از بيم سنگ
زانکه ديدم سنگ در پهلوى تو
شد زبان در وصف تو عطار را
درفشان چون حلقه لؤلؤى تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید