غزل شماره ۶۹۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى سيه گر سپيد کارى تو
سرخ رويى و سبز دارى تو
من به جان سوختم بگو آخر
با شب و روز در چه کارى تو
روز به کار تو کى توانم برد
زانکه بس بوالعجب نگارى تو
کار ما را قرار مى ندهى
دلبرى سخت بى قرارى تو
نيست بويى ز وصل تو کس را
زانکه همرنگ روزگارى تو
غم من خور که غم بخورد مرا
راستى نيک غمگسارى تو
زان سبب شادمانى از غم من
که ازين غم خبر ندارى تو
بلبل شاخ عشق عطار است
گر به خوبى گل بهارى تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید