غزل شماره ۶۸۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو
عقل همه مقربان، بى خبر از وصال تو
جمله تويى به خود نگر جمله ببين که دايما
هجده هزار عالم است آينه جمال تو
تا دل طالبانت را از تو دلالتى بود
هرچه که هست در جهان هست همه مثال تو
جمله اهل ديده را از تو زبان ز کار شد
نيست مجال نکته اى در صفت کمال تو
چرخ رونده قرن ها بى سر و پاى در رهت
پشت خميده مى رود در غم گوشمال تو
تا ابدش نشان و نام از دو جهان بريده شد
هر که دمى جلاب خورد از قدح جلال تو
مانده اند دور دور اهل دو کون از رهت
زانکه وجود گم کند خلق در اتصال تو
خشک شديم بر زمين پرده ز روى برفکن
تا لب خشک عاشقان تر شود از زلال تو
گرچه فريد در جهان هست فصيح تر کسى
رد مکنش که در سخن هست زبانش لال تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید