غزل شماره ۶۵۰
غزلستان ::
عطار نیشابوری ::
غزلیات
کارى است قوى ز خود بريدن
خود را به فناى محض ديدن
مانند قلم زبان بريده
بر لوح فنا به سر دويدن
صد تنگ شکر چشيده هر دم
پس کرده سؤال از چشيدن
اين راز شگرف پى ببردن
وانگاه ز خويش پى بريدن
صد توبه به يک نفس شکستن
صد پرده به يک زمان دريدن
در ميکده دست بر گشادن
با ساقى روح مى کشيدن
در پرتو دوست همچو شمعى
در خود به رسيدن و رسيدن
بى خويش شدن ز هستى خويش
در هستى او بيارميدن
همچون عطار عشق او را
بر هستى خويشتن گزيدن
نظرات نوشته شده