غزل شماره ۶۱۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چون زلف تاب دهد آن ترک لشکريم
هندوى خويش کند هر دم به دلبريم
چون زلف کافر او آهنگ دين کندم
در حال بند کند در دام کافريم
مويى اگر همه خلق در من نگه نکنند
مويى تمام بود زان زلف عنبريم
اى ساقى از مى عشق دلقم بشو و بيا
چون دلق زرق من است چند از سيه گريم
تا کى ز رد و قبول دردى بيار که من
مست ملامتيم رند قلندريم
تا کى ز روى و ريا بت ساختن ز هوا
زين پس به بتکده ها مرد مقامريم
گر دى به صومعه در، مرد خليل بدم
امروز پيش مغان چون گبر آزريم
گرچه به صورت تن، از مؤمنان رهم
ليکن ز روى يقين گبرم چو بنگريم
عطار تا که نهاد در راه فقر قدم
کرد آن حقيقت فقر از جان و دل بريم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید