غزل شماره ۵۱۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جانا مرا چه سوزى چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ريزى چون دل دگر ندارم
در زارى و نزارى چون زير چنگ زارم
زارى مرا تمام است چون زور و زر ندارم
روزى گرم بخوانى از بس که شاد گردم
گر ره بود بر آتش بيم خطر ندارم
گر پرده هاى عالم در پيش چشم دارى
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
در پيش بارگاهت از دور بازماندم
کز بيم دور باشت روى گذر ندارم
نه نه تو شمع جانى پروانه توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم
عالم پر است از تو غايب منم ز غفلت
تو حاضرى وليکن من آن نظر ندارم
عطار در هوايت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمايم چون هيچ پر ندارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید