غزل شماره ۴۶۸

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کار بر خود سخت مشکل کرده ام
زانکه استعداد باطل کرده ام
چون به مقصد ره برم چون در سفر
در هواى خويش منزل کرده ام
راه خون آلوده مى بينم همه
کين سفر چون مرغ بسمل کرده ام
گر گل آلود آورم پايم رواست
کز سرشکم خاک ره گل کرده ام
راه بر من هر زمان مشکلتر است
زانکه عزم راه مشکل کرده ام
عيش شيرينم براى لذتى
تلخ تر از زهر قاتل کرده ام
روى جان با نفس کم بينم از آنک
روح ناقص نفس کامل کرده ام
حاصل عمرم همه بى حاصلى است
آه از اين حاصل که حاصل کرده ام
قصه جانم چو کس مى نشنود
غصه بسيار در دل کرده ام
هست درياى معانى بس عظيم
کشتى پندار حايل کرده ام
سخت مى ترسم ازين درياى ژرف
لاجرم ره سوى ساحل کرده ام
بيم من از غرقه گشتن چون بسى است
خويش را مشغول شاغل کرده ام
چون نمى يارم شدن مطلق به خويش
خويشتن را در سلاسل کرده ام
بر اميد غرقه گشتن چون فريد
روى سوى بحر هايل کرده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید