غزل شماره ۴۶۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
فتنه زلف دلرباى توام
تشنه جام جانفزاى توام
نيست چون زلف تو سر خويشم
گرچه چون زلف در قفاى توام
جز هواى توام نمى سازد
زانکه پرورده هواى توام
گر غبارى است از منت زآن است
که من خسته خاک پاى توام
تا کنارم ز اشک دريا شد
نيست کارى جز آشناى توام
چون به صد وجه تو بلاى منى
من به صد درد مبتلاى توام
از همه فارغم که در دو جهان
مى نيايد به جز رضاى توام
بس بود از دو عالم اين ملکم
که تو آنى که من گداى توام
از وجود فريد سير شدم
گمشده در عدم براى توام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید