غزل شماره ۴۲۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنکه سر دارد کلاهت نرسدش
وانکه پر آب است جاهت نرسدش
هر که پست بارگاه فقر نيست
در بلندى دستگاهت نرسدش
هر که در خود ماند چون گردون بسى
گر نگردد گرد راهت نرسدش
تا نباشد همچو يوسف خواجه اى
بندگى در قعر چاهت نرسدش
تا کسى دارد به يک ذره پناه
عرش اگر باشد پناهت نرسدش
عرش اگر کرسى نهد در زير پاى
دست بر زلف سياهت نرسدش
گرچه سر در عرش سايد آفتاب
پرتو روى چو ماهت نرسدش
نيم ترک چرخ در سر گشت از آنک
بو که بر ترک کلاهت نرسدش
تا کسى نشکست کلى قلب نفس
لاف از خيل و سپاهت نرسدش
تا نسوزد جمله شب شمع زار
يک نسيم صبحگاهت نرسدش
تا کسى بر سر نگردد چون فلک
طوف گرد بارگاهت نرسدش
تا کسى جان ندهد از درد خمار
مى ز لعل عذر خواهت نرسدش
گر نشد عطار يکتا همچو موى
مشک از زلف دو تاهت نرسدش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید