غزل شماره ۳۵۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که را دانه نار تو به دندان آيد
هر دم از چشمه خضرش مدد جان آيد
کو سکندر که لب چشمه حيوان ديدم
تا به عهد تو سوى چشمه حيوان آيد
عقل سرکش چو ببيند لب و دندان تو را
پيش لعل لب تو از بن دندان آيد
هر که در حال شد از زلف پريشانت دمى
حال او چون سر زلف تو پريشان آيد
وانکه بر طره زير و زبرت دست گشاد
از پس و پيش برو ناوک مژگان آيد
چون سر زلف تو از مشک شود چوگان ساز
همچو گويى سر مردانش به چوگان آيد
سر مردان جهان در سر چوگان تو شد
مرد کو در ره عشقت که به ميدان آيد
در ره عشق تو سرگشته بمانديم و هنوز
نيست اميد که اين راه به پايان آيد
ماند عطار کنون چشم به ره گوش به در
تا ز نزديک تو اى ماه چه فرمان آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید