غزل شماره ۳۰۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر زمانى زلف را بندى کند
با دل آشفته پيوندى کند
بس دل و جان را که زلف سرکشش
از سر مويى زبان بندى کند
لب گشايدتا ببينم وانگهى
ياريم چون آرزومندى کند
هر دو لب بربندد آرد قانعم
گر به يک قنديم خرسندى کند
ليک مى دانم که دل نجهد به جان
گر نگاهى سوى آن قندى کند
گر بنالم صبر فرمايد مرا
دل چو خون شد صبر تا چندى کند
عشق او عطار را شوريده کرد
کيست کين شوريده را بندى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید