غزل شماره ۲۶۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
قوت بار عشق تو مرکب جان نمى کشد
روشنى جمال تو هر دو جهان نمى کشد
بار تو چون کشد دلم گرچه چو تير راست شد
زانکه کمان چون تويى بازوى جان نمى کشد
کون و مکان چه مى کند عاشق تو که در رهت
نعره عاشقان تو کون و مکان نمى کشد
نام تو و نشان تو چون به زبان برآورم
زانکه نشان و نام تو نام و نشان نمى کشد
راه تو چون به سرکشم زانکه ز دورى رهت
راه تو از روندگان کس به کران نمى کشد
در ره تو به قرن ها چرخ دويد و دم نزد
تا ره تو به سر نشد خود به ميان نمى کشد
گشت فريد در رهت سوخته همچو پشه اى
زانکه ز نور شمع تو ره به عيان نمى کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید