غزل شماره ۲۵۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که در راه حقيقت از حقيقت بى نشان شد
مقتداى عالم آمد پيشواى انس و جان شد
هر که مويى آگه است از خويشتن يا از حقيقت
او ز خود بيرون نيامد چون به نزد او توان شد
آن خبر دارد ازو کو در حقيقت بى خبر گشت
وان اثر دارد که او در بى نشانى بى نشان شد
تا تو در اثبات و محوى مبتلايى فرخ آن کس
کو ازين هر دو کنارى جست و ناگه از ميان شد
گم شدن از محو، پيدا گشتن از اثبات تا کى
مرد آن را دان که چون مردان وراى اين و آن شد
هر که از اثبات آزاد آمد و از محو فارغ
هرچه بودش آرزو تا چشم برهم زد عيان شد
هست بال مرغ جان اثبات و پرش محو مطلق
بال و پر فرع است بفکن تا توانى اصل جان شد
تن در اثبات است و جان در محو ازين هر دو برون شو
کانک ازين هر دو برون شد او عزيز جاودان شد
آنکه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشکارا
کى توان گفتن که اين کس آشکارا يا نهان شد
تا خلاصى يافت عطار از ميان اين دو دريا
غرقه درياى ديگر گشت و دايم کامران شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید