غزل شماره ۱۹۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از کمان ابروش چون تير مژگان بگذرد
بر دل آيد چون ز دل بگذشت از جان بگذرد
راست اندازى چشمش بين که گر خواهد به حکم
ناوک مژگان او بر موى مژگان بگذرد
باد وقتى آب را همچون زره داند نمود
کز نخست آيد بر آن زلف زره سان بگذرد
در زمان آزاد گردد سرو از بالاى خويش
گر به پيش قد آن سرو خرامان بگذرد
ماه رويا آفتاب از شرم تو پنهان شود
گر ز رويت سايه بر خورشيد رخشان بگذرد
با توام خون نيزه گردان نيست، دور از روى تو
نيزه بالا خون ز بالاى سرم زان بگذرد
تو ز آه من چو گردون فارغ و از هجر تو
آه خون آلودم از گردون گردان بگذرد
در دل عطار از عشقت چنان آتش فتاد
کز تف او آتش از بالاى کيوان بگذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید