غزل شماره ۱۶۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه به کويم گذرت مى افتد
نه به رويم نظرت مى افتد
آفتابى که جهان روشن ازوست
ذره خاک درت مى افتد
در طلسمات عجب موى شکاف
زلف زير و زبرت مى افتد
در جگردوزى و جان سوزى سخت
چشم پر شور و شرت مى افتد
در غمت بسته کمر بر هيچى
دل من چون کمرت مى افتد
آب گرمم به دهن مى آيد
چشم چون بر شکرت مى افتد
شکرى از تو طمع مى دارم
به بينديش اگرت مى افتد
شکرت بى خطرى نى و دلم
به خطا در خطرت مى افتد
بيشتر ميل تو جانا به جفاست
يا جفا بيشترت مى افتد
گر جفايى کنى و گر نکنى
نه به قصد است درت مى افتد
دل عطار ازين بيش مسوز
که ازين بد بترت مى افتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید