غزل شماره ۱۵۸

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلم در عشق تو جان برنتابد
که دل جز عشق جانان برنتابد
چو عشقت هست دل را جان نخواهد
که يک دل بيش يک جان برنتابد
دلم در درد تو درمان نجويد
که درد عشق درمان برنتابد
مرا در عشق تو چندان حساب است
که روز حشر ديوان برنتابد
ز عشقت قصه گفتار ما را
يقين دانم که دو جهان برنتابد
اگر با من نمى سازى مسوزم
که يک شبنم دو طوفان برنتابد
چو پروانه دلم در وصل خود سوز
که اين دل دود هجران برنتابد
دل عطار بر بوى وصالت
ز هجرت يک سخن زان برنتابد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید