غزل شماره ۱۱۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سرو چون قد خرامان تو نيست
لعل چون پسته خندان تو نيست
نيست يک کس که به لب آمده جان
زآرزوى لب و دندان تو نيست
هيچ جمعيت اگر يافت کسى
از جز آن زلف پريشان تو نيست
مرده آن دل که به صد جان نه به يک
زنده چشمه حيوان تو نيست
غرقه باد آنکه به صد سوختگى
تشنه چاه زنخدان تو نيست
به ز جان عاشق ديدار تو را
سپر ناوک مژگان تو نيست
چشم يک عاقل و هشيار نديد
که چو من واله و حيران تو نيست
مى وصلم ده آخر که مرا
بيش ازين طاقت هجران تو نيست
اى دل سوخته در درد بسوز
زانکه جز درد تو درمان تو نيست
چند باشى تو از آن خود از آنک
تا تو آن خودى او آن تو نيست
گر بدو نيست رهت جان درباز
زحمت جان تو جز جان تو نيست
که کشد درد دلت اى عطار
شرح آن لايق ديوان تو نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید