غزل شماره ۱۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بعدجوى از نفس سگ گر قرب جان مى بايدت
ترک کن اين چاه و زندان گر جهان مى بايدت
باز عرشى گر سر جبريل دارى پر برآر
ورنه در گلخن نشين گر استخوان مى بايدت
نفس را چون جعفر طيار برکن بال و پر
گر به بالا پر و بال مرغ جان مى بايدت
در جهان قدس اگر دارى سبک روحى طمع
بر جهان جسم دايم سر گران مى بايدت
عمر در سود و زيان بردى به آخر بى خبر
مى ندارد سود با تو پس زيان مى بايدت
چند گردى در زمين بى پا و سر چون آسمان
از زمين بگسل اگر بر آسمان مى بايدت
روز و شب مشغول کار و بار دنيا مانده اى
دين به سربارى دنيا رايگان مى بايدت
هرچه گوئى چون ترازو زين زبان گر يک جو است
گنگ شو از ما سوى الله گر زبان مى بايدت
جو کشى و نيم جو همچون ترازوى دو سر
از خرى جو مى مکش گر کهکشان مى بايدت
اى عجب نمرود نفس و وانگهى همچون خليل
زحمت جبريل رفته از ميان مى بايدت
در هوا استاده و از منجنيق انداخته
بر سر آتش به خلوت همچنان مى بايدت
چون تو از آذر مزاجى دوستى با زر چرا
پس چو ابراهيم آتش گلستان مى بايدت
اى خر مرده سگ نفست به گلخن در کشيد
پس چو عيس بر فلک دامن کشان مى بايدت
در جهان خوفناک ايمن نشينى اى فريد
امن تو از چيست چون خط امان مى بايدت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید