شماره ۸۸٤٣: ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودى
درد دلسوز مرا مايه درمان بودى
برخ خوش نظر و عارض بستان افروز
رشک برگ سمن و لاله نعمان بودى
بخط سبز و سر زلف سياه و لب لعل
خضر و ظلمت و سرچشمه حيوان بودى
پاى سرو از قد رعناى تو در گل مى رفت
خاصه آنوقت که برطرف گلستان بودى
همچو پروانه دلم سوخته عشق تو بود
زانکه در تيره شبم شمع شبستان بودى
در هواى تو چو بلبل زدمى نعره شوق
که بگلزار لطافت گل خندان بودى
جان بآواز دلاويز تو دادم بر باد
که بوقت سحرم مرغ خوش الحان بودى
با تو پرداخته بودم دل حيران ليکن
خانه پرداز من بيدل حيران بودى
همچو خواجو سر و سامان من از دست برفت
زانکه در قصد من بى سر و سامان بودى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید